یکی از خوبی های دیگه ازدواج اینه که وقتی آخر شب که از بیرون برمی گردین خونه و متوجه می شین که کلید در ،در و باز نمی کنه ،
کل خونواده خودتو و شوهرت بسیج بشن تو خیابون دنبال کلیدساز،
آخر سرم کلید ساز پیدا نشه ،
نیم ساعت همگی تو خیابون وایستن منتظر یه کلیدساز آشنا ، بگیم بخندیم ،
بعد که کلیدساز رسید ببینین که کلید درست کار می کنه و این همه مدت علاف بودین ،
ولی عوضش یه شب هیجان انگیز کنار هم داشتین….
داشتم می رفتم دانشگاه
سوار یه تاکسی شدم
راننده تاکسی یه آقایی بود تو دهه ۶ زندگیش
موهای کم پشتش سفید شده بود و شونه های نحیفش خمیده
بعد چند دقیقه گوشیش زنگ خورد
- سلام خانوم خوبی؟
+
- جانم؟
+
-امروز مرخص میشی؟ ساعت چند؟
+
-ساعت ۲؟ باشه من ساعت ۱.۵ اونجام
+
- نگفتن هزینه ش چقد میشه؟
+
- ۲ میلیون و ۳۰۰ ؟ چه خبره ؟ مگه چیکار کردن؟
+
- حالا اشکال نداره خانوم
+
- می دونم عزیزم ، طوری نیست ، تو فکرشو نکن
+
- میگم فکرشو نکن خانومم ، طوری نیست ، تو سالم باش فقط
+
- چشم خانوم چشم ، خدافظ
تلفنش که قطع شد پشت چراغ قرمز رسیده بودیم
دنده رو خلاص کرد و ارنجش رو گذاشت رو فرمون و دستشو رو پیشونیش
و من فقط نفسم از فضای سنگین بند اومده بود
دیدن فشاری که رو شونه های پیرش بود ...