چی می شد؟


چی می شد فیلم زندگی برمی گشت به عقب

می رفت به آخرین روزی که بزرگترین دغدغه زندگیم انخاب دفتر ۱۰۰ برگ یا ۸۰ برگ بود

بعد می رفت به اون زمانی که مامانم منو به زور ناهار و شام از بازی تو حیاط می کشوند تو خونه

بعدش برمی گشت به اون روزی که استرس روز اول کلاس اول رو داشتم

آخرش هم می رفت به روز قبل از تولدم

وقتی خدا داشت منو می ذاشت تو صف نوبت

بهش می گفتم :

بگو قراره اون دنیا چه بلاهایی سرم بیاد

خدا هم لبخند بزنه و بگه : خودت ببینی جالب تره

منم بگم : اندفعه دیگه گولتو نمیخورم ، تا نگی از جام جنب نمی خورم !!!!


این روزا


 متین ، مادرم

این روزا دل مردم من خیلی گرفته س

مردم من خیلی وقته از ته دل نخندیدن

خیلی وقته حتی یه لحظه آرامشو تجربه نکردن

مردم من خیلی وقته دیگه از چیزی به وجد نمیان ، خوشحال نمیشن

چون میدونن همون فرداش خدا خوشحالیشونو میزنه تو سرشون

خوشحال بودن برای مردم من حرومه...


متین ، مردم من ، مردم بدی نیستن ، فقط تو بدترین زمان و بدترین مکان افتادن

مردم من فقط دارن عمر میگذرونن

روزا رو به شب می رسونن

تازه اگر بتونن تا شب زنده بمونن

متین ،

مردم من خیلی وقته که دیگه زندگی نمی کنن !!!