من ماندم و هیچ



و آن روزی که خواهرم ارام ارام از من دور شد و

شیشه های مات فرودگاه او را در برگرفت

و حسرت یکبار دیگر او را در اغوش کشیدن ،

او را بوییدن را از من گرفت

و من ماندم و اشک خشک شده

من ماندم و حرفهای خواهرانه نگفته

من ماندم و هیچ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد